«المومن ينظر الي الدنيا بعين الاعتبار»؛ مومن به دنيا با ديده پندگيري و عبرت مي نگرد. (غررالحتم1: 71)
بي ترديد سرگذشت پيشينيان و مردمان گذشته، چراغ راه آيندگان است و آنچه اين مهم را ميسور مي سازد آن است كه پيام تاريخ دريافت شود و دل، عبرت پذيرد. حضرت علي(ع) در بخشي از وصيت ماندگار خويش به امام مجتبي(ع)، مي فرمايند: «سرگذشت پيشينيان را به دل خود عرضه بدار كه چه افرادي در اين دنيا زندگي انساني و شرافتمندانه اي داشتند، اما در ذلت و خواري فرو غلتيدند و به سرانجام بدي دچار شدند و چه افرادي با رعايت آداب زندگي انساني عالي ترين مدارج كمال را طي نمودند و سرفراز به بارگاه حق شتافتند و در مقام قرب الهي سكني گزيدند. از اين رو بايد انسان آثار و اعمال گذشتگان را بررسي و مطالعه كند و ببيند چه چيزهايي موجب مي شود كه قوم و مردمي، با عزت زندگي كنند و چه اموري باعث مي شود كه مردمي به ذلت و خواري بيفتند. آن گاه آنچه را موجب سعادت مي شود كسب و از آنچه موجب بدبختي مي گردد، اجتناب كند و در يك كلام از گذشته گذشتگان عبرت آموزد، همان گونه كه قرآن كريم بارها ما را به اين نكته مهم سفارش مي فرمايد: «قل سيروا في الارض فانظروا كيف كان عاقبه الذين من قبل» (روم:42) (نهج البلاغه: نامه31)
اميرالمومنين علي(ع) عبرت گرفتن از احوال گذشتگان را مايه رشد و هدايت انسان به راه راست دانسته: «الاعتبار يقود الي الرشد» (غررالحتم1: 71) و انسان بصير را اينگونه معرفي كرده است: «انما البصير من سمع ففتر و نظر فابصر و انتفع بالعبر»؛ جز اين نيست ته بينا تسي است ته بشنود و انديشه و تفتر تند و بنگرد و بينا گردد و از عبرت ها سود برد.» (همان: 72) اينته چرا پند گرفتن از احوال ديگران مايه بصيرت و موجب رشد و هدايت انسان است، از وصيت حضرت به امام مجتبي(ع) معلوم مي شود، چه اينته انسان بعد از اينكه با مطالعه در احوال و آثار گذشتگان، به بي وفايي دنيا واقف گشت و نسبت به آينده و سرنوشت محتوم خود آگاهي يافت، بي ترديد در پي چاره اي برمي آيد تا براي آينده خود به وجه نيكو و مناسب چاره انديشي كند. آدمي بعد از مطالعه احوال گذشتگان بايد به اين نتيجه رسيده باشد كه زندگي اين دنيا جاده اي است كه گريزي جز گذر از آن نمي باشد و هرگز منزل و مسكن نيست كه در آن اقامت كند. جريان كلي حاكم بر عالم و آدم از روز نخست كه اين عالم پديدار شده، پيوسته در يك مسير بوده و هست و هرگز لحظه اي توقف نداشته و ندارد. پس براي او نيز جاي درنگ نيست تا چه رسد به اقامت كردن. گردش ايام در اختيار انسان نيست و چه بخواهد و چه نخواهد لحظه ها همچنان درگذرند و انسان دائماً در حال سير و حركت است. انسان بايد به ديده عبرت بنگرد ته كجا مي رود؟ و آنجايي كه اقامت خواهد كرد كجاست؟ و در آنجا سرانجام او چه خواهد بود؟ آيا عاقلانه است در بين راه، سرمايه را از دست دهد و در حال غفلت خوش بگذراند و وقتي به منزل مي رسد ديگر آه در بساط نداشته باشد؟ و اين در حالي است كه هرگز در اين راه به هيچ كس خوش نگذشته است و زندگي هرگز از سختي جدا نبوده، نشده و نمي شود و اگر كساني هم خوشي هايي داشته اند موقت و محدود بوده و با هزاران نوع رنج و غم و غصه توام بوده است. حال وقتي كه سرنوشت بشر اين گونه است و حكم حتمي و كلي عالم و آدم چنين است، پس «و لاتبع آخرتك بدنياك فاصلح مثواك»؛ هرگز آخرت خود را به دنيا مفروش و جايگاه و منزلگاه خود را درست كن و آباد ساز. ببين كجا مي روي آنجا را اصلاح و آباد كن. البته بايد به اين نكته اساسي هم دقت داشت كه زندگي اكنون ما تاريخ آيندگان است، اين تفكر سبب مي شود انسان در زندگي خويش دقت بيشتري كرده و تلاش كند عبرتي نيكو براي آينده باشد.
نظرات شما عزیزان: